زنا با محارم به برقراری با اعضای یا نزدیک میگویند که بهطور معمول شامل فعالیت جنسی بین افراد فامیل (رابطه ) و گاهی مربوط به ( یا ناتنی)، فرزندخواندگی یا نسب است. رابطه جنسی با محارم در جوامع کنونی و گذشته، یکی از گستردهترین فرهنگی است. اکثر جوامع مدرن یا محدودیتهای اجتماعی در مورد ازدواجهای نزدیک فامیلی دارند. در جوامعی که غیرقانونی است، رابطه با محارم با رضایت بزرگسالان به عنوان یک جنایت بدون قربانی تلقی میشود. یک توجیه رایج برای ممنوعیت ازدواج با محارم، اجتناب از است که ممکن است فرزندان آنان با مجموعهای از اختلالات ژنتیکی رنج میبرند.
و میان برادر با خواهر، و فرزندان با والدین، در مشمول ممنوعیتی کمابیش جهانشمول میشود. ممنوعیت ازدواج تقریباً همیشه با ممنوعیت روابط جنسی پیش از ازدواج، انطباق دارد. هرچند در برخی از قبایل سرخپوست ممنوعیت ازدواج با محارم به معنی ممنوعیت روابط جنسی پیش از ازدواج نیست. ضمانت اجرای ممنوعیت زنا با محارم بیشتر با بیآبرویی است تا شدید دیگر.
دایرهٔ محارم در ادیان ابراهیمی
از نظر مذهبی در رابطه با میزان گستردگی دایرهٔ محارم، مذهب مسیحی بزرگترین دایره و مذهب یهودی کوچکترین دایره محارم را دارند. به این معنی که در اسلام چند خویشاوند (عمو و عمه و دایی و خاله) به محارم یهودیت افزوده شده و در مسیحیت چند خویشاوند بیشتر (فرزندان عمو و عمه و دایی و خاله) از محارم اسلام و یهودیت وجود دارد.
بر طبق قوانین شرعی دین یهودی، با انسانهای زیر نمیتوان ازدواج کرد: پدر و مادر و جد و جده و خواهر و برادر و فرزندان و نوادگان و عمو و دایی و عمه و خاله؛ بنابراین، دیگر افراد در حوزهٔ محارم قرار نمیگیرند و ازدواج با آنها مجاز است.
دین مسیحیت نیز، افزون بر محارم آورده شده در دین یهودی، محارم دیگری را نیز در بر میگیرد که عبارتند از: فرزندان عمو و عمه و دایی و خاله. لذا به طور کلی حکم سکس با محارم ، اعدام میباشد و اگر زن به زور و جبر به رابطه ی جنسی وارد شده باشد، حکم زنا به عنف داشته و فقط مرد به مجازات زنا با محارم (اعدام) محکوم خواهد شد.
دلایل وضع ممنوعیت
در مورد علت وضع این ممنوعیت نظریات مختلفی بیان شدهاست:
فرضیه وسترمارک
یک باور عمومی را مطرح میکند که بر اساس آن همزیستی افراد با یکدیگر سبب از میان رفتن جذابیت و حتی ایجاد حالت دافعه میان آنها میشود. این فرضیه با این ایراد روبروست که اگر بهطور طبیعی مورد نفرت انسانهاست، پس چرا جوامع انسانی اینچنین سرسختانه اعضای خود را از آن منع کردهاند.
نظریهٔ فروید
از عمومیت این تمایل در قالب آنچه که مینامد، سخن میگوید و به سرکوب تمایل جنسی به محارم و اشاره میکند که از کودکی افراد و از کهنترین ادوار در میان انسانها وجود داشتهاست. وی در تحقیق خود به بررسی ابتداییترین جوامع موجود در دنیا به ویژه میپردازد و متوجه میشود که ممنوعیت ازدواج و رابطه جنسی ارتباط تنگاتنگی با نظام این جوامع دارد؛ یعنی در بسیاری موارد شبکه محارم به جای خویشاوندی نسبی بر مبنای خویشاوندی فرضی توتمی ترسیم میشود؛ مثلاً اگر توتم از مادر منتقل شود، ازدواج عمو و برادرزاده ممنوع نخواهد بود اما ازدواج آنها با یک عضو دیگر قبیله که توتم مشترک دارد، ممنوع است.
در ظاهر، هیچ ارتباط مفهومی میان توتم و زنا با محارم وجود ندارد اما هماهنگی عجیب آنها نشان میدهد که پیدایش این دو مفهوم بایستی مرتبط با یکدیگر باشد. با این حال از زمان پیدایش نظام توتمی و تابو هزاران سال میگذرد و حتی در ابتداییترین جوامع هم این نظامها به قدری تغییر کردهاند که نمیتوان صورت اولیه آنها را تشخیص داد.
فروید در اینجا فرضیهای را مطرح میکند که از نظر علمی بررسیناپذیر است. وی به فرضیهٔ در مورد شکل ابتدایی زندگی اجتماعی انسانها اشاره میکند. به اعتقاد داروین، قاعدتاً نیاکان انسانها در گلههایی زندگی میکردند که یک مذکر غالب، چندین زن را تصاحب میکرد و دختران خودش را هم به زنی میگرفت و پسرانش را پس از بلوغ از گله طرد میکرد تا رقیبی برای او نباشند.
فروید معتقد است میتوان با تکمیل این فرضیه به ریشهٔ توتم و تابو دست یافت؛ روزی پسران تبعیدی با هم متحد میشوند و پدر خود را میکشند. پسرانی که به اجبار مجرد مانده یا با زنی اسیر به صورت مشترک زندگی میکردند، قاعدتاً روزی جرئت این کار را پیدا میکنند اما آنها نسبت به پدر خود احساس دوگانهای داشتند؛ از طرفی از او کینه داشتند و از طرف دیگر قدرت او را تحسین میکردند؛ همان چیزی که مبنای عقده ادیپ را تشکیل میدهد.
برادران شورشی با کشتن و خوردن پدر، نخستین مراسم غذای توتمی را برگزار میکنند اما بعد از فرونشاندن کینهشان، از این کار احساس گناه میکنند و محبت خود را نسبت به پدر با نشان میدهند. ضمن اینکه پدرکشی آنها در عمل بیهوده بودهاست؛ چون باز هم بین برادران درگیری پیش میآمد و هر یک سعی میکرد تا زنها را برای خود تصاحب کند.
آنها برای تسکین احساس گناه خود، حیوانی را به عنوان نماد پدر خود تعیین کرده و کشتن آن را ممنوع میکنند و نخستین توتم اینگونه شکل میگیرد. سپس به عنوان جریمه از رابطه جنسی با زنان گله (مادران و خواهران خود) خودداری میکنند. این دو ممنوعیت (توتم و تابو) نه تنها از نظر روانی بلکه برای حفظ جامعه آنها ضروری بودهاست.
چون تنها در این صورت میتوانستند با هم زندگی کنند و نبردهای متوالی جوامع آنها را نابود نکند. این ممنوعیت گلهها را ناچار میکند تا برای ارضای جنسی و تولید مثل به سراغ گلههای دیگر بروند و شبکهای از گلههای متحد در قالب یک قبیله پدیدار میشود که به رواج آئین توتمی کمک میکند.
آنها برای یادآوری قرار خود به صورت سالانه مراسم جشن غذای توتمی را برگزار میکنند و در این مراسم ممنوعیتهای وضع شده را برای یک یا چند روز نادیده میگیرند تا هم خاطرهٔ پیروزی خود را تجدید کرده و هم دوباره از طریق غذای توتمی نیروی پدری را به خود جذب کنند. این مراسم باعث استقرار آئین توتمی و حفظ تابوها میشود. امروزه توتمها تقریباً در تمام جوامع متمدن از بین رفته و به کلی منسوخ شدهاند اما تابو ازدواج با محارم و تابوهای دیگر به دلیل اهمیتی که در حفظ ساختار جامعه داشته، هنوز وجود دارند.
نظریه استحکام خانواده
مردمشناسانی چون و معتقدند ازدواج با محارم برای گسترش مناسبات اجتماعی و جلوگیری از ایجاد تعارض در و فروپاشی آن است. مالینوفسکی فرضیه پدرکشی باستانی فروید را با توجه به مشخصات زیستی و روانی انسانهای اولیه بسیار نامحتمل میداند و معتقد است که حتی اگر چنین اتفاقی افتاده باشد، هیچ مکانیسمی برای انتقال این عذاب وجدان به نسلهای بعدی وجود نداشتهاست. فرض وجود یک «ناخودآگاه جمعی و وراثتی» مورد مخالفت قاطبه مردمشناسان و روانشناسان معتبر است و حتی با عقاید دیگر فروید هم سازگار نیست.
وی همچنین این مسئله که عقده ادیپ ریشه فرهنگ بوده و بخشی از سیر رشد روانی انسان است را قبول ندارد؛ چراکه در جوامع که از ساختار مادرتبار برخوردارند و او سالها در آن اقامت داشته چنین عقدهای را مشاهده نکردهاست. پس نتیجه میگیرد که عقده ادیپ محصول تربیت جوامع پدرتبار مثل جوامع متمدن غربی است. مالینوفسکی ریشه فرهنگ را خانواده میداند که انتقال تجربیات و آموزش را ممکن کرده و ممنوعیت زنا با محارم را برای حفظ خانواده ضروری میداند. چون رابطه جنسی با خواهر و مادر به شدت بافت خانواده را تهدید میکند.
نظریه فوکو
در نظریهای متفاوت حساسیت تمدن غرب نسبت به زنا با محارم در دو سده اخیر را به بحث کشیده و به جای بررسی این ممنوعیت به بررسی دلایل تفسیر و تأکید بر این ممنوعیت میپردازد. از نظر وی از آنجا که تمدن معاصر غربی خانواده را کانون انحصاری روابط جنسی قرار داده، برای حفظ سامانه وصلت که پدیدآورندهٔ خانواده است، بایستی تظاهرات سکسوالیته در خانواده را در کنترل کامل خود نگاه دارد و یکی از این ابزارهای کنترلی تأکید و تبلیغ نظریه زنا با محارم است. وی معتقد است این که غربیها ممنوعیت ازدواج با محارم را یک توافق همگانی، امر مطلق اجتماعی و مرحلهای لازم برای تکامل هر جامعه برای رسیدن به میدانند؛ راهی برای دفاع از نظام گسترده، عمیق و قدیمی «وصلت» است.
از نظر او با تبدیل شدن به مرکز شکوفایی و کانون تحریک دائمی «سکسوالیته» زنا با محارم اهمیتی محوری یافته و منع شدید آن راهی برای حفظ «سامانهٔ وصلت» است که با گسترش آنچه که او «سامانهٔ سکسوالیته» میداند، در خطر قرار گرفتهاست. به این ترتیب، پیدایش و پردازش بیوقفه نظریه ممنوعیت زنا با محارم در از گفتمانهای مولود سامانهٔ سکسوالیته ارزیابی میشود.
در قوانین کشورها
قوانین مربوط به زنا با محارم، یعنی میان اعضای خانواده یا نزدیکان، میان حوزههای قضایی کشورهای گوناگون متفاوت است و به نوع فعالیت جنسی و ماهیت روابط خانوادگی طرفین درگیر و همچنین سن و جنس طرفین بستگی دارد. علاوه بر ممنوعیتهای قانونی، برخی از گونههای زنا با محارم در بسیاری از فرهنگهای جهان از نظر اجتماعی یک محسوب میشود.
بهطور مثال در فرانسه این کار کاملاً قانونی است؛ البته در صورتی که هر دو طرف از نظر قانونی در یا بالاتر از آن باشند. در غیر این صورت و اگر یکی از طرفها زیر سن قانونی باشد یا به زور مجبور به انجام این کار شده باشد، مجرم شناخته میشود. این امر، یعنی مجازات فرد در صورت همپوشانی تجاوز جنسی و زنا با محارم، در بیشتر کشورها حاکم است. در برخی کشورها، چون که زنا با محارم، غیرقانونی است، فرد مرتکب بهموجب قانون مستوجب حکم میگردد.