در باب «عشق» همین بس که خواجهی شاعر، حافظ شیرازی، گفته است «از هر زبان که میشنوم، نامکرر است». مهمترین دلیل این طراوت و تازگی داستانهای عاشقانه را میتوان در همین خصلت عشق دانست. بیشک درآمیختگی این احساس با وجوه مختلف آدمی، هر بار اتفاق و حادثهای نو را رقم خواهد زد. خواندن داستانهای مختلف به ما کمک میکند تا زندگیهای متفاوتی را تجربه کنیم.
کتاب را که برمیداری، خود، قهرمان داستان خواهی بود. در جایجای آن، میان اتفاقهای با ربط و بیربطی که نویسنده رقم زده است، خودت را جای شخصیت اصلی ماجرا میگذاری و او را تایید میکنی و یا راههای دیگری را که پیش پایش بوده و ندیده است، برای خودت برمیشماری. داستانهای عاشقانه هم همین خصوصیت را دارند و البته چون با روح آدمیزاد درآمیختهاند، هر بار جلوههایی نو رو میکنند.
خواندن این ماجراها ما را به دنیای خیال میبرد و لحظات و دقایقی فارغ از زندگی خود میکند. اگر اهل خواندن رمان هستید و احتمالا از عشق و عاشقیهای نوشتهشده و آن احوال خاص خوشتان میآید، با ما همراه شوید که در این یادداشت قصد داریم به معرفی چند نمونهی پرمخاطب رمان های عاشقانه ایرانی معروف و پرفروش بپردازیم. پیشنهاد میکنیم اگر به ژانر علاقه دارید، لذت شنیدن یک رمان صوتی عاشقانه را هم تجربه کنید. در یادداشت زیر ۶ رمان صوتی عاشقانه را معرفی کردیم
یک عاشقانه آرام
نادر ابراهیمی در نوشتن عاشقانهها توانمند بود. چنان تاثیرگذار و گیرا مینوشت که کتاب را که برمیداری دیگر دلت نمیخواهد بر زمین بگذاری. دلت میخواهد زمان کش بیاید و روز و شب نگذرند تا تو به انتهای روایتهای او برسی؛ و چه افسوسی دارد تمام شدن هر کتابش. نوشتههای او چنان لطیفاند که گاه با سرعت کمتری میخوانی مبادا خش بردارند.
ابراهیمی عشق را چشیده و عصارهاش را با جانودل خویش مخلوط کرده و ماحصل را بر کاغذ نقش میزد. همین است که عشقی که او از آن میگوید، باورپذیر و ملموس است. او موفق به دریافت چندین جایزه ازجمله جایزه نخست براتیسلاوا، جایزه نخست تعلیم و تربیت یونسکو و جایزه کتاب برگزیده سال ایران شده است. همچنین پس از نوشتن داستان بلند «آتش بدون دود» توانست عنوان «نویسنده برگزیده ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را نیز به خاطر این کتاب هفتجلدی دست بیاورد.
«یک عاشقانه آرام» روایت سیر زندگی مبتنی بر عشق گیلهمرد مبارز و سیاسی و عسل، دختر آذری و سیاسی مسلک است؛ روایتی زیبا و شاعرانه از تلاش این دو در گریز از روزمرگی و روشن نگهداشتن آتش عشقشان. داستان از آشنایی این دو شروعشده و با ازدواجی عاشقانه پیش میرود. ابراهیمی در این داستان مواجهه این زوج با مشکلات متعدد پیش روی را به تصویر کشیده و تاثیر عشق بر این گذار را در طول سالیان روایت میکند. این رمان عاشقانه بدون سانسور ایرانی با چنان استقبالی از سوی خوانندگان مواجه شده که همچنان تجدید چاپ میشود.پیشنهاد میکنیم یادداشت را هم بخوانید و با سایر کتابهای نادر ابراهیمی آشنا شوید.
نمک گیر
رمان نمکگیر درباره دختر جوانی به نام پرستو است. او کاشان زندگی میکند و به همراه اقوام و دوستانش یک کارگاه کوچک قلیبافی دارند. پرستو تصمیم گرفته است که دیگر قالیهای کارگاه را به واسطهها نفروشد و خودش برای فروش فرشها اقدام کند، پس به تهران میاید. او در یک حجره فرش فروشی با مردی به نام جهانگیری روبهرو میشود و به او یک فرش میفروشد. اما تمام پول را نمیگیرد و فقط به یک رسید اکتفا میکند. اما همه چیز زمانی به هم میریزد که جهانگیری بدون پرداخت پول میمیرد و حالا پرستو باید ثابت کند او بدهکار است. در این میان با پسر جهانگیری، روزبه آشنا میشود.
شوهر آهو خانم
داستان در سال ۱۳۱۳ در کرمانشاه رخ میدهد. آهوخانم زنی زحمتکش، بردبار و بزرگوار است. آدمها و ماجراها پیرامون آهوخانم شکل میگیرند و او آنچنان بر تمامی داستان تأثیر میگذارد که حتی در صحنههایی که حضور ندارد، وجودش محسوس است. شوهرش، سید میران سرابی، نانوا و رئیس صنف نانوایان کرمانشاه، پشت ترازوی مغازهاش نشسته است که زن زیبارویی وارد میشود. زنی بهنام هما که پس از چهار سال زندگی به دلیل ستمهای شوهرش، مهرش را حلال و جانش را آزاد کرده است.
هما میگوید سه ماه است که به خانهی مطربی بهنام حسین خان ضربی پناه برده. میران که مرد متدینی است تصمیم میگیرد هما را به عقد شاگردش درآورد. به بهانهی اینکه از طرف شوهر هما و برای بازگرداندنش به خانه آمده است پیش حسین خان میرود. صحنهای را میبیند که حسین خان میزند و هما هنرمندانه میرقصد؛ از آمدنش پشیمان میشود و میرود ولی نمیتواند هما و زیباییش را فراموش کند و همین باعث میشود در راهی عجیب قدم بگذارد…
راه طولانی بود از عشق حرف زدیم
جولیان بارنز در کتاب فقط یک داستان میگوید: «همه ما فقط یک داستان تعریف کردنی داریم. منظورم این نیست که در زندگی فقط یک اتفاق برای ما پیش میآید. حوادث بیشماری هست که آنها را به داستانهای بیشمار تبدیل میکنیم. اما فقط یکی از آنهاست که مهم است. در نهایت فقط یک داستان است که ارزش روایت دارد. کتاب «راه طولانی بود، از عشق حرف زدیم» هم همان داستان تعریفکردنی مصطفی، شخصیت اول داستان رسول یونان در کتاب «راه طولانی بود، از عشق حرف زدیم» است. او در این کتاب در ۳ فصل ماجرای زندگیش را تعریف میکند و ماجرای شکستخوردنش در کار، عاشق شدن در روزهای اوج ناامیدی و شکست خوردنش در عشق و فرو رفتن در چاه افسردگی را روایت میکند. اما داستان به اینجا ختم نمیشود و مصطفی بار دیگر بر میخیزد…
چشمهایش
[«سید مجتبی آقابزرگ علوی» که او را با نام «بزرگ علوی» میشناسیم متولد سال ۱۲۸۲ در محله چالهمیدان تهران است. او نویسندهای است که همواره تلاش کرده در داستانهایش تصویری درست و بهجا از وضعیت جامعهی آن روز داشته باشد و اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه بر نوشتههای او ردی باقی گذاشتهاند. او در سال ۱۳۱۵ به زندان افتاد. پس از آزادی دو کتاب متاثر از این دوران به رشته تحریر درآورد. در یک نگاه اجمالی میتوان گفت که رگههایی از آرمانهای سیاسی و حزبی او در تمامی آثارش مشهود است. یکی از کسانی که داستاننویسی مدرن ایرانی بهنوعی به او مدیون است، بزرگ علوی است. از میان آثار او میتوان به «انتظار»، «ازبکها»، «پنجاهوسه نفر»، «چمدان»، «روایت»، «سالاریها»، «موریانه» و «چشمهایش» اشاره کرد.
بزرگ علوی کتاب چشمهایش را با درونمایهای عاشقانه نگاشته و در این بستر به روایت اوضاع جامعه و مبارزات سیاسی رایج نیز پرداخته است. بنمایهی عاشقانه در این روایت چنان قوی است که گاه دیگر جنبههای داستان را زیر پروبال خود پنهان میکند و یا به سایه میبرد. کتاب روایت جستجوگری و پرسشی در باب مرگ یک استاد نقاشی است. تابلویی از استاد با نام «چشمهایش» سرنخ را به یک زن و یک عشق میرساند.
سیگار شکلاتی
سیگار شکلاتی یکی از است که در ژانر عاشقانه و جنایی نوشته شده است. هما پوراصفهانی این روزها در بازار رمان و داستان ایرانی صاحب نام شده و کتابهایش به سرعت در لیست کتابهای پرفروش قرار میگیرد. شهرت این رمانها تا حدی در گرو حضورشان در سایتهای دانلود رمان مانند رمان نودوهشتیها و یک رمان است. البته پس از مدتی پوراصفهانی از همهی طرفدارنش خواست تا این کتابها را به صورت قانونی هم تهیه کنند.
ماجرای کتاب سیگار شکلاتی درباره شهراد، اردلان و ساراست. شهراد پسر جوانی است که بار سنگین گذشتهای تلخ را به دوش میکشد. اردلان فردی فداکار است. سارا هم دختری داغدیده با شخصیتی قوی و مستقل است که در پی انتقامجویی خود را در باتلاقی بیانتها غرق میکند. بین این سه یک مثلث عشقی شکل میگیرد.
بار دیگر شهری که دوست میداشتم
این کتاب در سه فصل با عناوینِ باران رویای پاییز، پنج نامه از ساحل چمخاله به ستارهآباد، پایان بارانِ رویا نوشته شده و ماجرای دلدادگی پسر کشاورز به معشوقهاش هلیا است. آن دو از کودکی باهم بزرگ میشوند و همدیگر را بسیار دوست میدارند اما هلیا خانزاده است و خانوادهاش با ازدواج او با پسر رعیت رضایت نمیدهند. آنها به «چمخاله» فرار میکنند تا دور از خانوادههایشان زندگی را در کنار هم آغاز کنند اما پس از مدتی هلیا پسر را رها کرده و به شهرشان بازمیگردد. پسر سالها در چمخاله میماند و دست به نوشتن نامههایی سوزناک برای هلیا میزند.
ماگویهها و واگویههایی از پسرک که در قالب دیالوگهای خیالی او با هلیا میباشد و رویاپردازیهای او بسیار جذاب و خواندنی از آب درآمده است. هلیا تنها اسمی است که در این کتاب بهکاربرده شده و مابقی اشخاص در این داستان نامی ندارند. نویسنده به جهت اینکه تقطیع زمانی سبب سردرگم شدن خواننده نشود ۳ زمان موجود در داستان (گذشته دور، گذشته نزدیک و حال) را نشان داده است.
سال بلوا
«دار سایهی درازی داشت. وحشتناک و عجیب. خورشید که برمیآمد، سایهاش از جلو همهی مغازهها و خانهها میگذشت.»
سال بلوا با این صحنه شگفت آغاز میشود. زمانِ تاریخیِ داستان، اواخر سلطنت رضا شاه، وقایع شهریورِ بیست و سالهای جنگ جهانی دوم است. داستان در هفت شب اتفاق میافتد. راویِ شبهای زوج، دانای کل (نویسنده) و راوی شبهای فرد، شخصیت اصلی یعنی «نوشا» (نوشآفرین) است. دختری که پدرش سرهنگ است و در آرزوی صعود از پلههای ترقی مدام سقوط میکند. سرهنگ هرگز به پایتخت خوانده نمیشود.
نوشا نیز به جای آنکه همسر ولیعهد و ملکهی ایران شود، به ناچار همسر یک پزشک میشود. در حالی نوشا دل سپردهی عشق کوزهگری غریب است و ازدواجش نتیجهی شومی دارد.
در این کتاب شخصیتهای دیگری هم وجود دارند. «ملکومِ»آلمانی قصد دارد یک پل بزرگ از کوه «پیغمبران» به «کافرقلعه» بزند. «رزمآرا» قبلهنمای جدیدی ساخته و خانه به خانه میگردد و مردم را در دین خود به شک میاندازد. سروان «خسروی» فرماندار نظامی شهر، تصمیم میگیرد برای خواباندن آشوب، چوبهی داری برپا کند. همه مخالفند، معلمها به رهبری حسینا اعتراض و تحصن میکنند. سروان در پاسخ به اعتراض، کتابخانهی شهر را به آتش میکشد و سایهی «دار» مدام بر سر اهالی شهر سنگینی میکند.
منبع: