تاریخ پاناما | مختصری جامع از گذشته تا امروز

مختصری از تاریخ پاناما

تاریخ پاناما، کشوری که آمریکای شمالی و جنوبی را به هم پیوند می دهد و دو اقیانوس را به یکدیگر می رساند، با موقعیت جغرافیایی منحصربه فردش گره خورده است. این مقاله، مروری جامع بر گذشته این سرزمین، از تمدن های بومی تا دوران معاصر و نقش محوری آن در تجارت جهانی ارائه می دهد.

سرزمین باریک پاناما، بیش از هر چیز به خاطر کانال مشهور خود شناخته می شود؛ آبراهی حیاتی که اقیانوس های اطلس و آرام را به هم متصل کرده و از زمان گشایش در سال ۱۹۱۴، تأثیری بی بدیل بر تجارت و ژئوپلیتیک جهان داشته است. اما ریشه های تاریخی این کشور فراتر از ساخت کانال است و به هزاران سال پیش بازمی گردد. از نخستین سکونتگاه های بومی گرفته تا دوران استعمار اسپانیا، پیوستن به کلمبیای بزرگ، جدایی پرفراز و نشیب و در نهایت تبدیل شدن به یک جمهوری مستقل با نقشی استراتژیک در عرصه بین الملل، تاریخ پاناما مملو از نقاط عطف مهمی است که درک آن ها برای شناخت جایگاه کنونی این کشور ضروری است. این مقاله به بررسی این رویدادهای کلیدی می پردازد.

مقدمه: پل دو قاره، دروازه دو اقیانوس

پاناما، با موقعیت جغرافیایی استثنایی خود در باریک ترین نقطه آمریکای مرکزی، همواره نقش حیاتی به عنوان پلی بین دو قاره آمریکا و دروازه ای میان اقیانوس های اطلس و آرام ایفا کرده است. این موقعیت، سرنوشت تاریخی پاناما را به شدت تحت تأثیر قرار داده و آن را به یکی از مهم ترین گذرگاه های تجاری و استراتژیک جهان تبدیل کرده است. از دوران پیش از کلمبیا، زمانی که قبایل بومی از مزایای این کریدور طبیعی بهره می بردند، تا عصر اکتشافات اروپایی و تأسیس مسیرهای انتقال طلا و نقره، و سپس در قرن بیستم با ساخت کانال پاناما، این سرزمین همواره در کانون توجهات جهانی قرار داشته است.

اهمیت ژئوپلیتیکی پاناما تنها به ترانزیت کالا محدود نمی شود؛ بلکه به دلیل نقش آن در تبادلات فرهنگی، مهاجرت ها و حتی درگیری های بین المللی نیز برجسته است. در طول تاریخ، این منطقه شاهد نفوذ قدرت های بزرگ جهانی بوده که هر یک به نوعی ردپایی از خود بر جای گذاشته اند. درک تاریخ پاناما نه تنها به شناخت این کشور کوچک اما تأثیرگذار کمک می کند، بلکه بینشی عمیق تر از پویایی های منطقه ای و جهانی به ما ارائه می دهد. این مقاله تلاش می کند تا با ارائه مختصری از تاریخ پاناما، مهم ترین فصول این روایت پرفراز و نشیب را برای خوانندگان فارسی زبان روشن سازد.

دوران پیش از کلمبیا: ریشه های بومی

پیش از ورود اروپاییان، سرزمین پاناما میزبان مجموعه ای غنی و متنوع از فرهنگ های بومی بود. این جوامع، هزاران سال پیش از میلاد مسیح در این منطقه سکونت گزیدند و سبک زندگی، آداب و رسوم و ساختارهای اجتماعی خاص خود را توسعه دادند. شواهد باستان شناسی نشان می دهد که نخستین ساکنان این منطقه از حدود ۱۲۰۰۰ سال پیش در آنجا حضور داشتند.

نخستین ساکنان و قبایل بومی

منطقه مرکزی پاناما، از حدود ۲۵۰۰ تا ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد، مهد یکی از اولین فرهنگ های سفال سازی در قاره آمریکا بود که با نام فرهنگ موناکریلو شناخته می شود. این تمدن های اولیه به تدریج به جوامع پیچیده تری تکامل یافتند که از طریق یافته های باستان شناسی در محل دفن های مهم (حدود ۵۰۰ تا ۹۰۰ پس از میلاد) در موناکریلو، و سفال های چندرنگ به سبک گران کوکله به خوبی شناسایی شده اند. مجسمه های عظیم سنگی در سایت بارریلس (چیریقی) نیز گواهی دیگر بر تمدن های باستانی این منطقه هستند.

قبایل مختلفی در این منطقه ساکن بودند که از مهم ترین آن ها می توان به کوئوا (Cueva)، چیبچان (Chibchan) و چوکو (Choco) اشاره کرد. مردم کوئوا، که احتمالاً از رایج ترین زبان ها در منطقه استفاده می کردند، تا پیش از ورود اسپانیایی ها جمعیت قابل توجهی داشتند. تخمین دقیقی از جمعیت بومیان در دوران پیش از کلمبیا وجود ندارد، اما برخی مطالعات این عدد را در حدود ۲۰۰,۰۰۰ نفر تا دو میلیون نفر برآورد کرده اند.

شیوه زندگی، فرهنگ و اقتصاد بومیان

بومیان پاناما عمدتاً از طریق ماهیگیری، شکار، جمع آوری گیاهان و میوه های خوراکی، و کشت محصولاتی مانند ذرت، کدو و ریشه های گیاهی امرار معاش می کردند. آن ها در خانه هایی ساده از جنس چوب و کاهگل با سقف های برگ نخل زندگی می کردند. شواهد باستان شناسی و گزارش های اولیه کاشفان اروپایی، تنوع فرهنگی و مهارت این گروه ها را در استفاده از مسیرهای تجاری منطقه ای تأیید می کند.

این جوامع بومی، شبکه های تجاری پیچیده ای را در سراسر منطقه ایجاد کرده بودند و کالاهایی مانند طلا، سفال، نمک و مواد غذایی را مبادله می کردند. دانش آن ها از جغرافیا و اکوسیستم منطقه، به آن ها امکان می داد تا با محیط زیست خود در هماهنگی زندگی کنند و از منابع آن به نحو احسن بهره ببرند. ورود اروپاییان، با خود تغییرات عظیمی را به همراه آورد که به تدریج منجر به فروپاشی بسیاری از این تمدن های بومی شد.

دوره استعمار اسپانیا: کشف، فتح و گذرگاه طلا

دوره استعمار اسپانیا یکی از مهم ترین فصول در مختصری از تاریخ پاناما است که تأثیر عمیقی بر شکل گیری این کشور گذاشت. این دوره با کشف توسط اروپاییان آغاز شد و پاناما را به یک مرکز حیاتی برای امپراتوری اسپانیا در دنیای جدید تبدیل کرد.

کشف توسط اروپاییان و نقش بالبوآ

در سال ۱۵۰۱، رودریگو دِ باستیداس به عنوان اولین اروپایی، سواحل شرقی باریکه پاناما را کاوش کرد. یک سال بعد، کریستف کلمب در چهارمین سفر خود، سواحل بوکاس دل تورو، وراگوا، رودخانه چاگرس و پورتوبلو را کاوش و نام گذاری کرد. با این حال، مهم ترین رویداد اولیه، کشف اقیانوس آرام توسط واسکو نونیس دِ بالبوآ در ۲۵ سپتامبر ۱۵۱۳ بود. بالبوآ که با بومیان محلی ارتباط برقرار کرده بود، از وجود اقیانوسی دیگر در جنوب غربی مطلع شد و پس از عبور از جنگل های انبوه، به آن دست یافت و نام آن را «دریای جنوبی» گذاشت.

این کشف، اهمیت استراتژیک باریکه پاناما را برای اسپانیا دوچندان کرد، چرا که اکنون مسیری برای رسیدن به گنجینه های امپراتوری اینکا در پرو و سایر مناطق آمریکای جنوبی گشوده شده بود. فردیناند دوم، پادشاه آراگون و کاستیا، پاناما را «کاستیلای زرین» (Castilla del Oro) نامید و پدرو آریاس داویلا (پدراریاس داویلا) را به عنوان حاکم سلطنتی منصوب کرد.

تاسیس اولین شهرک های اروپایی و مسیرهای تجاری

در سپتامبر ۱۵۱۰، اولین سکونتگاه دائمی اروپایی در قاره آمریکا به نام سانتا ماریا لا آنتیگوا دل داریِن در نزدیکی دهانه رودخانه تارنا در اقیانوس اطلس (کلمبیای امروزی) تأسیس شد. اما این شهرک در سال ۱۵۱۹ متروک شد و پدرو آریاس داویلا پایتخت را به ساحل اقیانوس آرام منتقل کرد و در ۱۵ اوت ۱۵۱۹، شهر نوئسترا سینیورا د لا آسونسیون د پاناما (پاناماسیتی امروزی) را بنیان نهاد که اولین سکونتگاه اروپایی در سواحل اقیانوس آرام بود.

پاناما به سرعت به یک گذرگاه حیاتی برای انتقال طلا و نقره از معادن آمریکای جنوبی به اسپانیا تبدیل شد. مسیرهای «کامینود ریال» (Camino Real) و «کامینود کروسس» (Camino de Cruces) که پاناماسیتی را در اقیانوس آرام به نومبره د دیوس و سپس پورتوبلو در اقیانوس اطلس متصل می کردند، شریان حیاتی این تجارت بودند. تخمین زده می شود که بین سال های ۱۵۳۱ تا ۱۶۶۰، حدود ۶۰ درصد از کل طلای وارد شده به اسپانیا از دنیای جدید، از طریق این مسیرهای گذرگاه پاناما و سیستم «ناوگان گنجینه» از نومبره د دیوس/پورتوبلو عبور کرده است.

حملات دزدان دریایی و کاهش اهمیت پاناما

این ثروت عظیم، پاناما را به هدف جذابی برای دزدان دریایی و مهاجمان تبدیل کرد. حملات مکرر دزدان دریایی، به ویژه سر هنری مورگان که در سال ۱۶۷۱ پاناماسیتی اولیه را غارت و به آتش کشید، خسارات زیادی به این منطقه وارد کرد. این حملات و همچنین ظهور مسیرهای تجاری جدید، از جمله مسیرهای دور زدن دماغه هورن در آمریکای جنوبی، به تدریج از اهمیت پاناما در اواخر دوران استعمار کاست. با این حال، نقش آن به عنوان یک مرکز تجاری کلیدی، برای بیش از دو قرن، غیرقابل انکار بود و پاناما را به منطقه ای با حس هویت و خودمختاری متمایز تبدیل کرد.

«پاناما، دروازه دو اقیانوس و پل دو قاره، همواره در کانون تقابلات و تبادلات جهانی قرار داشته است؛ موقعیتی که تاریخ این سرزمین را با سرنوشت جهان گره زده است.»

استقلال از اسپانیا و پیوستن به کلمبیای بزرگ

با آغاز قرن نوزدهم و شکل گیری موج استقلال طلبی در آمریکای لاتین، پاناما نیز تحت تأثیر این تحولات قرار گرفت. این دوره، گامی مهم در تاریخ پاناما به سوی خودگردانی بود، هرچند که مسیر پر پیچ و خمی را تا استقلال کامل در پیش داشت.

حرکت های استقلال طلبانه از اسپانیا (۱۸۲۱)

پس از بیش از ۳۰۰ سال استعمار اسپانیا، شورش ها و نارضایتی ها در سراسر آمریکای لاتین اوج گرفت. در سال ۱۸۱۹، گرانادای جدید (کلمبیای امروزی) استقلال خود را از اسپانیا به دست آورد و پاناما نیز که بخشی از این نایب السلطنه بود، از نظر فنی آزاد شد. پاناما در ابتدا به اتحاد با پرو یا سایر فدراسیون های آمریکای مرکزی می اندیشید. اما در نهایت، تحت تأثیر پروژه بزرگ سیمون بولیوار برای ایجاد «گران کلمبیا»، تصمیم به پیوستن به این فدراسیون گرفت. در ۱۰ نوامبر ۱۸۲۱، در رویدادی موسوم به «فریاد لا ویلا د لوس سانتوس» (Grito de La Villa de Los Santos)، ساکنان منطقه آزوئرو استقلال پاناما را از امپراتوری اسپانیا اعلام کردند. این اقدام، حرکت استقلال طلبانه در پایتخت را نیز تسریع بخشید و در ۲۸ نوامبر ۱۸۲۱، مجمع ملی پاناما رسماً اعلام استقلال و پیوستن به جمهوری کلمبیا (گران کلمبیا) را صادر کرد.

پیوستن به گران کلمبیا (پروژه سیمون بولیوار)

پیوستن پاناما به گران کلمبیا، رؤیای سیمون بولیوار برای ایجاد یک ملت بزرگ در آمریکای جنوبی را تقویت کرد. بولیوار خود از اهمیت استراتژیک پاناما آگاه بود و آن را «مرکز جهان» و «امپوریوم جهان» می دانست. با این حال، او همچنین می دانست که موانع جغرافیایی و دوری پاناما از پایتخت گران کلمبیا (بوگوتا) چالش هایی را به همراه خواهد داشت. با این حال، در سال ۱۸۲۱، پاناما به ونزوئلا، گرانادای جدید و اکوادور پیوست و جمهوری کلمبیا (۱۸۱۹-۱۸۳۰) را تشکیل داد که بعدها به «کلمبیای بزرگ» مشهور شد.

در سال ۱۸۲۶، کنگره آمفیکتیونیک به میزبانی پاناماسیتی برگزار شد که نمایندگانی از کشورهای تازه استقلال یافته آمریکایی را گرد هم آورد. هدف، ایجاد یک کنفدراسیون برای دفاع از قاره در برابر مداخلات احتمالی قدرت های اروپایی بود. این رویداد، نشان دهنده اهمیت روزافزون پاناما در منطقه بود.

نارضایتی ها و تلاش های اولیه برای جدایی از کلمبیا

علی رغم پیوستن به گران کلمبیا، رابطه پاناما با بوگوتا همواره پرتنش بود. دوری جغرافیایی، تفاوت های اقتصادی و اجتماعی، و احساس خودمختاری متمایز پانامایی ها، به نارضایتی ها دامن می زد. در سپتامبر ۱۸۳۰، ژنرال خوزه دومینگو اسپینار، پاناما را از جمهوری کلمبیا جدا کرد، اما بولیوار این اقدام را رد کرد و خواستار بازگشت پاناما به دولت مرکزی شد. پس از فروپاشی گران کلمبیا در سال ۱۸۳۱، پاناما مجدداً به جمهوری گرانادای جدید (کلمبیای امروزی) پیوست. این اتحاد، که ۷۰ سال به طول انجامید، بارها با تلاش هایی برای جدایی و بی ثباتی های سیاسی همراه بود که نشان دهنده چالش های عمیق در این رابطه بود.

از جمله این تلاش ها، می توان به استقلال موقت «ایالت آزاد باریکه» (Estado Libre del Istmo) به رهبری ژنرال توماس دِ هررا در سال ۱۸۴۰ اشاره کرد که پس از ۱۳ ماه دوباره به گرانادای جدید ملحق شد. این وقایع، پیش زمینه ای برای تحولات بعدی در مسیرهای تجاری تاریخی پاناما و در نهایت، استقلال کامل این کشور بود.

قرن نوزدهم و آغاز رویای کانال

قرن نوزدهم برای پاناما، دورانی از بی ثباتی سیاسی در سایه کلمبیا و همزمان، آغاز جدی ترین تلاش ها برای تحقق رویای دیرینه ایجاد یک گذرگاه پاناما بین اقیانوسی بود. این دوره، پایه های تحولات عظیم قرن بعدی را بنا نهاد.

بی ثباتی سیاسی پاناما در قالب کلمبیا

در طول قرن نوزدهم، پاناما به عنوان بخشی از کلمبیا، دستخوش بی ثباتی های سیاسی مکرر بود. ایالت های متحده کلمبیا (۱۸۶۳-۱۸۸۶) و سپس جمهوری کلمبیا (از ۱۸۸۶)، شاهد خودمختاری های نسبی و درگیری های داخلی فراوان بودند. پاناما بارها تلاش کرد تا به خودگردانی بیشتری دست یابد و حتی در چندین نوبت، استقلال خود را اعلام کرد، اما هر بار به کلمبیا بازگشت. این بی ثباتی، اغلب با مداخلات ایالات متحده آمریکا تحت «پیمان مالارینو-بیدلاک» (Mallarino–Bidlack Treaty) سال ۱۸۴۶ همراه بود که به آمریکا حق عبور از باریکه، تضمین بی طرفی و حق مداخله نظامی برای حفظ نظم را می داد.

این مداخلات آمریکا، گرچه در ظاهر برای حفظ حاکمیت کلمبیا بر باریکه بود، اما در عمل، نفوذ آمریکا را در منطقه افزایش می داد و بستر را برای تحولات آینده فراهم می کرد. در این دوره، قدرت سیاسی و اقتصادی پاناما همچنان در دست گروه کوچکی از خانواده های اشرافی بود که به «رابی بلانکو» (rabiblanco) شهرت داشتند، گرچه پاناما پیشرفت های زیادی در تحرک اجتماعی و ادغام نژادی به دست آورده بود.

پروژه راه آهن پاناما (اولین راه آهن بین قاره ای)

با افزایش علاقه بین المللی به یک مسیر ترانزیتی سریع تر بین اقیانوس ها، اولین گام عملی در این زمینه با ساخت راه آهن پاناما برداشته شد. این راه آهن که در سال ۱۸۵۵ تکمیل شد و شهرهای آسپیونوال/کولون در اطلس را به پاناماسیتی در آرام متصل می کرد، اولین راه آهن بین قاره ای جهان بود. این پروژه، نه تنها مسیری کارآمد برای انتقال کالا و مسافر (به ویژه در دوران تب طلای کالیفرنیا) فراهم آورد، بلکه ثابت کرد که مهندسی چنین پروژه هایی در باریکه پاناما امکان پذیر است. با این حال، ساخت این راه آهن با چالش های فراوانی از جمله بیماری های گرمسیری و شورش های محلی (مانند شورش هندوانه در سال ۱۸۵۶) همراه بود.

تلاش های ناموفق فرانسه برای ساخت کانال

پس از موفقیت راه آهن، ایده ساخت یک کانال دریایی به طور جدی تری مطرح شد. فردیناند دِ لسپس، مهندس فرانسوی که پیش از این کانال سوئز را با موفقیت ساخته بود، در سال ۱۸۸۲ پروژه ساخت کانال پاناما را آغاز کرد. اما این پروژه با چالش های مهندسی بسیار بزرگ تری نسبت به سوئز روبرو بود. آب و هوای گرمسیری، رانش زمین های مکرر، تجهیزات نامناسب، و به ویژه شیوع گسترده بیماری هایی چون مالاریا و تب زرد، تلفات انسانی زیادی را به بار آورد. در نهایت، پس از صرف هزینه های گزاف و فوت هزاران کارگر، تلاش فرانسه در سال ۱۸۸۹ با ورشکستگی به پایان رسید.

این شکست، درس های مهمی برای پروژه های بعدی به همراه داشت و نشان داد که موفقیت در این منطقه، نیازمند رویکردی کاملاً متفاوت و سرمایه گذاری های عظیم در زمینه بهداشت و مهندسی است. این تجربه ناموفق، زمینه را برای ورود ایالات متحده به این پروژه و تغییر مسیر تاریخ پاناما در قرن بیستم فراهم آورد.

جدایی از کلمبیا و تولد کانال پاناما

جدایی پاناما از کلمبیا و ساخت کانال پاناما، نقطه عطفی بی سابقه در تاریخ پاناما و حتی در تاریخ جهان محسوب می شود. این رویدادها، سرنوشت پاناما را برای همیشه تغییر داد و آن را به یکی از مهم ترین مراکز ترانزیت جهانی تبدیل کرد.

مخالفت کلمبیا با واگذاری حق کانال به آمریکا

پس از شکست فرانسه در ساخت کانال، ایالات متحده آمریکا به رهبری تئودور روزولت، به این پروژه علاقه مند شد. روزولت در سال ۱۹۰۲ کنگره آمریکا را متقاعد کرد تا کار بر روی کانال را از سر بگیرد. مذاکرات با کلمبیا، که پاناما در آن زمان بخشی از آن بود، آغاز شد. آمریکا پیشنهاد ۱۰ میلیون دلار و پرداخت سالانه ۲۵۰,۰۰۰ دلار را برای حق ساخت و کنترل کانال مطرح کرد. «معاهده هی-هران» (Hay–Herrán Treaty) که این شرایط را شامل می شد، ابتدا با موافقت کلمبیا همراه بود، اما دولت کلمبیا بعدها به دلیل آنچه تعصب آمریکا در پیمان می دانست، از تصویب آن خودداری کرد و خواستار مبلغ بیشتری شد. این مخالفت، مذاکرات را در سپتامبر ۱۹۰۳ به بن بست کشاند و آمریکا را به تغییر رویکرد سوق داد.

نقش ایالات متحده در استقلال پاناما (۱۹۰۳)

با شکست مذاکرات، ایالات متحده به طور فعال از جنبش های جدایی طلبانه در پاناما حمایت کرد. فیلیپ بونو-واریلا، لابی گر اصلی شرکت فرانسوی کانال و سهامدار عمده آن، با اطمینان از حمایت دولت روزولت، با مانوئل آمادور، رهبر جنبش استقلال طلب پاناما، دیدار کرد و چک ۱۰۰,۰۰۰ دلاری برای تأمین مالی شورش به او داد. در ۳ نوامبر ۱۹۰۳، با حمایت ضمنی ناوگان دریایی آمریکا (ناو جنگی یو.اس.اس. نشویل در آب های سواحل کولون لنگر انداخت)، «انقلاب» پاناما علیه کلمبیا آغاز شد. نیروهای آمریکایی مانع از رسیدن سربازان کلمبیایی برای سرکوب شورش شدند. در ۱۳ نوامبر ۱۹۰۳، ایالات متحده رسماً کشور جمهوری پاناما را به رسمیت شناخت.

این اقدام آمریکا، به شدت از سوی کلمبیا و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین مورد انتقاد قرار گرفت و به عنوان یک مداخله امپریالیستی تلقی شد. پانامایی ها، گرچه از استقلال خود از اسپانیا در سال ۱۸۲۱ جشن می گیرند، اما ۳ نوامبر ۱۹۰۳ را به عنوان «روز جدایی» از کلمبیا یاد می کنند، نه استقلال کامل.

معاهده های-بونو-واریلا و اعطای حق ساخت و کنترل کانال به آمریکا

تنها سه هفته پس از اعلام استقلال، در ۱۸ نوامبر ۱۹۰۳، «معاهده هی-بونو-واریلا» (Hay–Bunau-Varilla Treaty) بین فیلیپ بونو-واریلا (نماینده پاناما) و جان هی (وزیر امور خارجه آمریکا) امضا شد. این معاهده به آمریکا حق ساخت کانال و حاکمیت کامل بر نواری به عرض ۱۰ مایل (۱۶ کیلومتر) در دو سوی کانال (منطقه کانال پاناما) را «برای همیشه» اعطا کرد. بر اساس این توافق، آمریکا مسئولیت ساخت، اداره، استحکامات و دفاع از کانال را بر عهده گرفت.

فرایند ساخت کانال پاناما و چالش های مهندسی و بهداشتی

ساخت کانال پاناما، که توسط سپاه مهندسی ارتش ایالات متحده بین سال های ۱۹۰۴ و ۱۹۱۴ انجام شد، یکی از بزرگ ترین شاهکارهای مهندسی تاریخ به شمار می رود. این پروژه ۸۳ کیلومتری، با چالش های عظیم مهندسی از جمله حفاری کوه های «کولبرا کات» (Culebra Cut) و ساخت سدهای بزرگ برای سیستم قفل ها، همراه بود. علاوه بر چالش های فنی، مبارزه با بیماری های گرمسیری، به ویژه مالاریا و تب زرد، از اهمیت بالایی برخوردار بود. دکتر ویلیام گورگاس، با استفاده از تکنیک های پیشگامانه پزشک کوبایی کارلوس فینلی، موفق شد منطقه را از شر این بیماری ها پاک کند و محیطی امن تر برای کارگران فراهم آورد.

افتتاح کانال و تاثیر آن بر تجارت جهانی

کانال پاناما سرانجام در ۱۵ اوت ۱۹۱۴ افتتاح شد و بلافاصله تأثیر شگرفی بر تجارت جهانی و دریانوردی گذاشت. این آبراه، مسیرهای دریایی را به شکل چشمگیری کوتاه کرد، هزینه های حمل و نقل را کاهش داد و ارتباط بین بازارهای جهانی را تسهیل بخشید. افتتاح کانال، موقعیت پاناما را به عنوان یک بازیگر کلیدی در اقتصاد و سیاست بین الملل تثبیت کرد و این کشور را به یک شاهراه حیاتی برای تجارت بین اقیانوسی تبدیل نمود.

قرن بیستم: ناسیونالیسم، حکومت نظامی و بازپس گیری کانال

قرن بیستم برای پاناما، دورانی از تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی بود که با رشد احساسات ناسیونالیستی، دوره هایی از حکومت نظامی و در نهایت، بازپس گیری کانال پاناما از ایالات متحده همراه شد. این دوره، بخش مهمی از تاریخ پاناما را شکل می دهد.

تشکیل جمهوری پاناما و روابط با ایالات متحده

از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۶۸، پاناما به عنوان یک جمهوری اداره می شد که تحت سلطه یک الیگارشی تجاری بود. روابط با ایالات متحده در این دوره، همواره یکی از پیچیده ترین و مهم ترین ابعاد سیاست خارجی پاناما محسوب می شد. حضور آمریکا در «منطقه کانال» و کنترل آن بر آبراه حیاتی، منبع اصلی نارضایتی های ناسیونالیستی و درخواست ها برای حاکمیت کامل بر قلمرو ملی بود. شورش های ۹ ژانویه ۱۹۶۴، موسوم به «روز شهدا»، اوج تنش ها بر سر اشغال طولانی مدت منطقه کانال بود که به کشته شدن بیست شورش گر و چهار سرباز آمریکایی انجامید.

افزایش احساسات ناسیونالیستی و درخواست برای حاکمیت کامل بر کانال

در دهه های میانی قرن بیستم، با تقویت هویت ملی پاناما، درخواست ها برای بازپس گیری کانال پاناما و حاکمیت مطلق بر آن به شدت افزایش یافت. مردم پاناما خواهان پایان دادن به وضعیتی بودند که در آن بخش حیاتی سرزمینشان تحت کنترل یک قدرت خارجی قرار داشت. این جنبش ناسیونالیستی، یکی از نیروهای محرکه اصلی تغییرات سیاسی در کشور بود و به ظهور چهره های نظامی قدرتمند کمک کرد.

دوره حکومت نظامی (عمر توریخوس)

در اکتبر ۱۹۶۸، دکتر آرنولفو آریاس مادرید، برای سومین بار به ریاست جمهوری انتخاب شد، اما تنها پس از ۱۰ روز توسط گارد ملی برکنار شد. یک دولت نظامی تشکیل گردید و سرتیپ عمر توریخوس هررا، فرمانده گارد ملی، به عنوان قدرت اصلی در صحنه سیاسی پاناما ظاهر شد. توریخوس با اتخاذ سیاست های پوپولیستی، از جمله گشایش مدارس، ایجاد شغل، و توزیع مجدد زمین های کشاورزی، حمایت گسترده ای به دست آورد. او همچنین با شرکت های چندملیتی آمریکای شمالی به چالش پرداخت، خواستار افزایش دستمزد کارگران شد و ۱۸۰,۰۰۰ هکتار زمین کشت نشده را بازتوزیع کرد. سیاست های توریخوس به ظهور طبقه متوسط و نمایندگی جوامع بومی کمک کرد.

توافقنامه توریخوس-کارتر (۱۹۷۷) و برنامه انتقال کانال به پاناما

یکی از بزرگ ترین دستاوردهای عمر توریخوس، امضای توافقنامه توریخوس-کارتر در ۷ سپتامبر ۱۹۷۷ با جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده بود. این توافقنامه ها، برنامه انتقال کامل کنترل کانال پاناما و ۱۴ پایگاه نظامی آمریکا به پاناما را تا سال ۱۹۹۹ مشخص کردند. گرچه این پیمان ها همچنان حق مداخله نظامی دائمی آمریکا را در مواقع لزوم حفظ می کردند، اما گامی بزرگ به سوی حاکمیت کامل پاناما بر سرزمین خود محسوب می شدند. این انتقال تدریجی، در سال های بعد به طور منظم انجام شد.

رژیم مانوئل نوریگا و فساد گسترده

در ۳۱ ژوئیه ۱۹۸۱، عمر توریخوس در یک سانحه هوایی مرموز درگذشت که گمانه زنی هایی درباره ترور او را در پی داشت. پس از مرگ توریخوس، ژنرال مانوئل نوریگا به تدریج کنترل کامل نیروهای دفاعی پاناما (PDF) و دولت غیرنظامی را در دست گرفت. رژیم مانوئل نوریگا به فساد گسترده، سرکوب مخالفان و همکاری پنهانی با سازمان های اطلاعاتی آمریکا در برخی عملیات ها (مانند جنگ کنترا در نیکاراگوئه) معروف بود. با این حال، روابط آمریکا و پاناما در دهه ۱۹۸۰ به دلیل اتهامات مربوط به قاچاق مواد مخدر و پول شویی علیه نوریگا، به شدت رو به وخامت گذاشت. آمریکا کمک های اقتصادی و نظامی خود را قطع کرد و در فوریه ۱۹۸۸، نوریگا در دادگاه های آمریکا به اتهام قاچاق مواد مخدر متهم شد که پاناما را در آشفتگی فرو برد.

حمله آمریکا و پانامای معاصر

دوران پایانی قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم برای پاناما، با رویدادهای سرنوشت سازی همراه بود که از حمله آمریکا به پاناما تا بازگشت به دموکراسی و تحولات اقتصادی و سیاسی اخیر را شامل می شود. این بخش، جنبه های معاصر تاریخ پاناما را پوشش می دهد.

حمله ایالات متحده به پاناما (۱۹۸۹) و سرنگونی نوریگا

انتخابات ریاست جمهوری مه ۱۹۸۹ پاناما با اتهامات گسترده تقلب از سوی رژیم مانوئل نوریگا همراه بود، با این حال، ناظران بین المللی از جمله کلیسای کاتولیک و جیمی کارتر، پیروزی قاطع گی یرمو اِندارا، نامزد مخالفان را تأیید کردند. رژیم نوریگا نتیجه انتخابات را باطل اعلام کرد و سرکوب های جدیدی را آغاز نمود. با تشدید تنش ها و افزایش مداخلات آمریکا در منطقه کانال، در ۲۰ دسامبر ۱۹۸۹، ایالات متحده عملیات «فقط دلیل» (Operation Just Cause) را آغاز کرد و به پاناما حمله نمود. هدف اصلی، سرنگونی نوریگا، حفاظت از جان شهروندان آمریکایی و بازگرداندن دموکراسی به پاناما اعلام شد.

نوریگا پس از چند روز پنهان شدن، خود را تسلیم کرد و به اتهام قاچاق مواد مخدر و پول شویی در آمریکا به زندان افتاد و در نهایت در ۲۹ مه ۲۰۱۷ درگذشت. این حمله، هرچند که رژیم نوریگا را پایان داد، اما با انتقادات بین المللی و تلفات غیرنظامی (تخمین زده شده بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ نفر) همراه بود. در همان روز حمله، گی یرمو اِندارا در یک پایگاه نظامی آمریکا در منطقه کانال به عنوان رئیس جمهور سوگند یاد کرد.

بازگشت به دموکراسی و چالش های بازسازی

پس از سرنگونی نوریگا، پاناما به مسیر دموکراسی بازگشت، اما با چالش های بزرگی در بازسازی اقتصادی، تقویت نهادهای دموکراتیک و تغییر ارتش به نیروی پلیس غیرنظامی روبرو بود. دولت اِندارا تلاش کرد تا به انتظارات بالای مردم پاسخ دهد و نیروهای پلیس جدیدی را جایگزین نیروهای خشن قبلی کرد، گرچه مقابله با جرم و جنایت همچنان یک چالش بود.

در سال ۱۹۹۴، ارنستو پرز بایادارس از حزب انقلابی دموکراتیک (PRD)، که ریشه های پوپولیستی عمر توریخوس را برجسته می کرد، به ریاست جمهوری رسید و اصلاحات اقتصادی را آغاز کرد. در سال ۱۹۹۹، میریا موسکوسو، همسر آرنولفو آریاس مادرید، در انتخاباتی آزاد و عادلانه به پیروزی رسید و به عنوان اولین رئیس جمهور زن پاناما سوگند یاد کرد. دوره او با تقویت برنامه های اجتماعی و توسعه تجارت آزاد همراه بود.

انتقال کامل کنترل کانال پاناما به پاناما (۱۹۹۹)

یکی از مهم ترین رویدادهای مهم تاریخ پاناما در دوران معاصر، انتقال کامل کنترل کانال پاناما و تمامی پایگاه های نظامی آمریکا به پاناما در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹ بود. این اتفاق، طبق توافقنامه های توریخوس-کارتر، به یک قرن حضور آمریکا در منطقه کانال پایان داد و برای اولین بار در طول تاریخ مستقل خود، پاناما کنترل کامل بر تمامی قلمرو ملی خود را به دست آورد. این انتقال، نمادی از حاکمیت ملی و نقطه عطفی در روابط پاناما و ایالات متحده بود.

تحولات اقتصادی و سیاسی اخیر

در دهه های اخیر، پاناما به توسعه اقتصادی خود ادامه داده و به یکی از مراکز مالی و تجاری مهم در منطقه تبدیل شده است. مارتین توریخوس، پسر عمر توریخوس، در سال ۲۰۰۴ و ریکاردو مارتینلی در سال ۲۰۰۹ به ریاست جمهوری رسیدند. پس از آن، خوآن کارلوس وارلا در سال ۲۰۱۴ و لورنتینو کورتیزو در سال ۲۰۱۹ این سمت را بر عهده گرفتند. در ۱ ژوئیه ۲۰۲۴، خوزه رائول مولینو به عنوان رئیس جمهور جدید پاناما سوگند یاد کرد.

یکی از برجسته ترین رخدادهای اخیر که بر وجهه بین المللی پاناما تأثیر گذاشت، افشای اوراق پاناما (Panama Papers) در سال ۲۰۱۶ بود. این اسناد که توسط یک گروه هکر ناشناس از یک شرکت حقوقی پانامایی افشا شد، اطلاعات گسترده ای درباره فرار مالیاتی و پول شویی توسط افراد و شرکت های برجسته در سراسر جهان را نشان داد و توجه جهانی را به نظام مالی فراساحلی این کشور جلب کرد. این ماجرا، پاناما را با چالش هایی در زمینه شفافیت و مبارزه با فساد مواجه ساخت، اما همزمان، نیاز به تقویت مقررات و همکاری های بین المللی را نیز برجسته کرد.

پاناما از گذشته تا امروز، همواره در مسیر توسعه اقتصادی و اجتماعی بوده و با وجود چالش های سیاسی و اقتصادی، نقش محوری خود را به عنوان یک گذرگاه جهانی حفظ کرده است.

نتیجه گیری: تداوم نقش محوری

با مرور مختصری از تاریخ پاناما، درمی یابیم که این کشور کوچک اما از نظر استراتژیک فوق العاده مهم، همواره در کانون تحولات جهانی قرار داشته است. از نخستین تمدن های بومی که از موقعیت خاص این باریکه بهره می بردند تا دوران پرفراز و نشیب استعمار اسپانیا که پاناما را به «گذرگاه طلا» تبدیل کرد، و سپس تلاش های نافرجام فرانسوی ها و در نهایت موفقیت خیره کننده آمریکایی ها در ساخت کانال پاناما، هر دوره بر هویت و سرنوشت این ملت تأثیر عمیقی گذاشته است. اهمیت جغرافیایی پاناما، به عنوان پلی بین دو قاره و دروازه ای میان دو اقیانوس، نه تنها در گذشته بلکه در حال و آینده نیز نقش تعیین کننده ای ایفا می کند.

پاناما از سال ۱۸۲۱ استقلال پاناما از اسپانیا را تجربه کرد و سپس پس از دهه ها عضویت پرتنش در کلمبیای بزرگ، در سال ۱۹۰۳ با حمایت آمریکا به استقلال کامل از کلمبیا دست یافت. این جدایی، تولد جمهوری پاناما را رقم زد و به سرعت با ساخت کانال همراه شد که چهره اقتصادی و سیاسی کشور را برای همیشه دگرگون ساخت. قرن بیستم نیز شاهد رشد ناسیونالیسم، دوره های حکومت نظامی و سرانجام بازپس گیری کامل کانال در سال ۱۹۹۹ بود که نماد حاکمیت ملی بود.

در دوران معاصر، پاناما با چالش هایی نظیر پیامدهای اسناد پاناما (Panama Papers) و تلاش برای حفظ دموکراسی و مبارزه با فساد روبرو است. با این حال، موقعیت مرکزی آن در تجارت جهانی، اقتصاد رو به رشد و تنوع فرهنگی، پتانسیل های عظیمی را برای آینده این کشور به ارمغان می آورد. پاناما، با تداوم نقش محوری خود در منطقه و جهان، همچنان یکی از کشورهای کلیدی در مسیرهای تجاری و استراتژیک خواهد بود و درس های گذشته اش، چراغ راهی برای آینده ای روشن تر است.

دکمه بازگشت به بالا